من بي تو تمام ميشوم و با تو تمام

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

پ.ن: می‌دونم فکرشو نمی‌کنی،ولی این تیکه های قلبم تا روزگار دوباره دیدنت به هم وصل نمی‌شه...

پ.ن: پشت همه‌ی کلمه‌هام بغضمو تندی قورت می‌دم...

+تاریخ دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ساعت ۱۲:۵۹ ق.ظ نویسنده نیک اندیش |


یادم که می‌آید، دنیا روی سرم آوار می‌شود و کلمه‌ها پشت دهانم‌گیر می‌کنند و اشک‌هایم حبس می‌شوند توی چشمم.

امشب میان صدای خوش نغمه‌ای ‌که دوستش دارم،غمت، نبودنت سرک کشید و نشانم داد که جایگاه تو کجاست...

حالا غمت شده ادامه‌ی زندگی من و شاه نشین قلبم حفره‌ی بزرگ نبودنت شده...

+تاریخ پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳ساعت ۱۲:۱۱ ق.ظ نویسنده نیک اندیش |


اومدم سفر،نمی‌دونم به لحاظ فنی رفتن به دیار خانوادگی سف به حساب میاد یا نه؟

اما من،همین که پام رو از شهر بزارم بیرون،حس رهایی میاد...

+تاریخ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳ساعت ۵:۴۲ ب.ظ نویسنده نیک اندیش |


شهید نصر‌الله

امشب که همه خوشحالن از این اتفاق،

من،امشب برای شهادتت گریه کردم...

من گریه‌هامو نگه داشتم برای بعد از انتقام!

+تاریخ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۳ساعت ۱۰:۴۲ ب.ظ نویسنده نیک اندیش |


یک عالم ظرف نشسته توی سینک هست و یک عالم کار و یک نینی فسقلی که دلم می‌خواهد تمام وقت بنشینم و تماشایش کنم.

نینی را می‌گذارم رو به روی کابینت پلاستیکیجات،

می‌ایستم کمی به جمع و جور کردن و آماده سازی مقدمات ظرف شستن.

الوهایی که این وسط قرار است لواشک بشوند را می‌گذارم توی سبدها.

دو تکه ظرف میشورم و دخترک خوابش می‌گیرد.

می‌آیم کنارش تا بخوابد، می‌روم و می‌نشینم پای نوشتن گزارش گفتگوی دیروز.

به مامان زنگ می‌زنم که ناهار میام خونه‌تون.

به خیالم این طور می‌رسم ظرف ها را بشورم و دیگه نخوام برای آشپزی وقت بزارم.

دوباره می‌روم دوتکه می‌شورم و دخترک بیدار می‌شود.

امیدوارم تا قبل از رسیدن پسرک تمام بشکند ظرف های نشسته.

کاش این سه ساعت کش می آمد...

پ.ن: الحمدلله

+تاریخ چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ساعت ۱۱:۳۶ ق.ظ نویسنده نیک اندیش |


همه خوابیده اند.

مرد،پسرک و دخترک.

من دستشویی رفته‌ام با فراغت،نماز خوانده‌ام،سرچ کرده‌ام،کتاب‌ خوانده‌ام و دخترک بیدار شده دوباره.

حالا کنارش آرام دراز کشیده ام و به بلوزی که فردا پسرک باید بپوشد فکر می‌کنم و این‌که چرا چنین و چنان و این‌که کاش منم قبل از ۱۲ بخوابم و آرام بگیرم و این‌که‌ آخر هفته ها چه‌طور خواهد بود و این‌که امروز چه تنوعی داشت واین که خسته هستم و این‌که ...

الحمدلله،برای تن‌های سالممان که می‌دویم و با شوق کار می‌کنیم و خسته سر بر بالین می گذاریم...

الحمدالله

+تاریخ سه شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳ساعت ۱۱:۵ ب.ظ نویسنده نیک اندیش |